جودی آبوت درون من-1

ساخت وبلاگ
روی تمام صندلی‌ها نوشته بود: پرواز به سریع‌ترین شکل ممکن! اما ما دو ساعت و نیم قبل پرواز، همان‌طور توی سالن نشسته بودیم و منتظر بودیم تا ببینیم بالاخره کی نقص فنی هواپیما برطرف می‌شود و این تاخیر تا چند ساعت ادامه دارد! ردیف کناری، زن و شوهر جوانی نشسته بودند که ایرانی نبودند. از همان لحظه‌ای که در سالن بودیم توجه‌ام را جلب کرده بودند. پسر سبزه بود و پیراهن سبز تیره‌ی بلندی پوشیده بود. دختر هم یک عبای سبز تیره به تن داشت و شالی به سر درست به همان رنگ. خیلی دلم می‌خواست بدانم کجایی‌اند. از ظاهر پسر حدس می‌زدم هندی باشد. اما ظاهر دختر حدسم را باطل می‌کرد و درست نمی‌فهمیدم کجایی است. هی گوشم را تیز می‌کردم تا بلکه کلمه‌ای بشنوم و بفهمم به چه زبانی حرف می‌زنند. اما آن‌قدر آهسته صحبت می‌کردند که واقعا چیزی نمی‌فهمیدم. بیشتر پرواز را هم خواب بودند. هنگامی که هواپیما می‌نشست، در لحظه‌ای که معمولا تکان‌های فرود برای مسافران محسوس است، من دیدم که پسر همان‌طور با چشم‌های بسته دستش را مثل کمربندی جلوی دختر گرفت. به مادرم گفتم: دقت کرد‌ه‌ای از ابتدا چقدر مراقب دختر است؟ بالاخره وقتی منتظر تحویل گرفتن چمدان‌هایمان بودیم دیدم پسر کنارش نیست. رفتم نزدیک دختر. داشت تلفنی حرف می‌زد. آن‌قدر به او نزدیک شده بودم که دیگر صدایش را می‌شنیدم. تا کلمه‌ی نِهی را بر زبان آورد رفتم سمت مادرم و گفتم: تمام است‌! یا هندی‌اند یا پاکستانی.  به هتل رسیدیم. سرم درد می‌کرد. این شد که قرصم را خوردم و در هتل ماندم و آن‌ها سوار ماشین شدند و رفتند خرید. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 18:52

امروز دو نفر از بچه هایمان در آزمون دکتری شرکت کردند. آن ها که از باقی شرکت کنندگان چیزهایی پیرامون سوالات مصاحبه شنیده بودند آمدند برایمان تعریف کردند. فهمیدیم سوالات مصاحبه دکتری دانشگاه آزاد به نسبت راحت تر است(تا حدی) اما شرایط مصاحبه دانشگاه های دولتی - خصوصا دانشگاه هایی که دوستشان داریم- متفاوت است و برای آنکه کسی بتواند از عهده آن برآید واقعا به پشتوانه ی ادبی غنی نیازمند است. سوالات پی در پی و سختی که گاه داوطلب را تا دو ساعت در جلسه نگه می دارد ( در مورد دانشگاه تهران هم که به جز مصاحبه شفاهی یک آرمون کتبی مجزا برگزار می شود) با این حساب راه درازی در پیش دارم. قبلا هم می دانستم برای ورود به مقطع دکتری باید خودم را بالا بکشم. اما حالا می دانم بیشتر از آنکه مهم باشد کی و در چه سنی می توانم دکتری را آغاز کنم این مهم است که با چه سطحی از آگاهی و با چه میزان بار ادبی شایسته ی رسیدن به آن مقطعم. حالا دیگر برایم مهم نیست تا رسیدن به فلان سن دانشجوی دکتری شده باشم. می خواهم بعد از پایان نامه، بخوانم و بخوانم و بخوانم. از اتفاقاتی که این اواخر برای تعدادی از مدارس دخترانه مان افتاده است ناراحتم. بیش از آنکه این طرفی یا آن طرفی بودن عاملان برایم مهم باشد به پای محاکمه کشاندنشان برایم مهم است. حالا می خواهد کار، کارِ گروهی از آنان باشد که به افزاط مبتلا گشته اند و در درک دین و مذهب دچار بدفهمی شده اند یا کار آنان که می خواهند مذهبی ها را این گونه یعنی مخالف با تحصیل دختران نشان دهند. سهل انگاری و کوتاهی در خصوص پیگیری این دست اتفاق ها یا بی اهمیت شمردن آن برای هیچ کدام از ما پذیرفتنی نیست. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 60 تاريخ : شنبه 20 اسفند 1401 ساعت: 17:01

دیوانه هنوز همان‌جا توی میدان می‌نشیند و آواز می‌خواند. وسط آوازش جملات بی‌ربط و نامسنجمی هم بر زبان می‌آورد. امروز که داشتم از کنارش رد می‌شدم می‌خواند: منو تنها نذار، رو قلبم پا نذار....سمیه...همه برید خونه‌هاتون...ررررررررر...میومیو.... با مادر یک آش شله‌قلمکار می‌خریم و یک تیرامیسو. برمی‌گردیم خانه. خواهرم زنگ می‌زند و می‌گوید: امروز مدرسه پایینی اورژانس آمده و مدرسه ما هم برای احتیاط به والدین زنگ زده تا بیایند و بچه‌ها را ببرند. واقعا چه کسانی می‌خواهند آموزش تعطیل شود؟ می‌توانم به این پرسش نه یک پاسخ قاطع و تکراریِ فراگیر بلکه پاسخ‌های مختلف بدهم و تمام احتمالات را در نظر بگیرم. هر روز سعی می‌کنم یکی دو عبارت به زبان اردو یاد بگیرم. هرچند که هندوستانی می‌گفت تمام مردم هندوستان اردو بلد نیستند. اما به خاطر واژه‌های مشترک زیادی که با فارسی دارد دوست دارم چیزهایی از آن یاد بگیرم. چیزی که در مورد پایان‌نامه برایم جالب است این است که گاهی یک اشکال یا سوال جزئی- که شاید فقط ۲ درصد کار وابسته به آن باشد- ذهنم را کاملا درگیر می‌کند و همین درگیری باعث می‌شود باز دنبال مقاله‌ها بگردم. چه دنیای شگفت‌انگیزی است این علم که هرچی می‌خوانی و جلو می‌روی باز هم در برابر عظمت و بی‌کرانگی آن، قدم از قدم برنداشته‌ای و مورچه‌وار پیش رفته‌ای. کتاب پژوهش دکتر آریان‌پور جملات انگیزه بخشی داشت که باعث شد دوستش داشته باشم. فردا باید به کتابخانه پسش بدهم و کتاب‌های دیگری بگیرم. دختران! ما نباید از تحصیل، از آموختن، از دانستن دست برداریم. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 48 تاريخ : شنبه 20 اسفند 1401 ساعت: 17:01

بله، من هنوز به شما و آمدنتان باور دارم. یک زمانی دلم می‌خواست یکی از آن منتظران پویا و فعال، یکی از آن منتظران واقعی‌تان باشم. از این‌ها که از محنت دیگران‌ بی‌غم نیستند. از این‌ها که به اردوهای جهادی می‌روند و گره از کار دیگران باز می‌کنند. از این‌ها که علی‌رغم انجام دادن بسیاری از این کارها ادعایی هم ندارند و خود را در جایگاهی فراتر از دیگران نمی‌بینند. بعدتر دیدم امام زمانی شدن راه‌های دیگری هم دارد. هرکس می‌تواند بسنجد و ببیند به چه کاری علاقه‌مند است، در چه زمینه‌ای استعداد دارد و پی همان علاقه و استعداد را بگیرد و در آن مسیر پیشروی کند. در این صورت، هم خیرش به اهل زمانه‌ی خود می‌رسد هم اگر عمری داشت و به آن حکومت جهانی رسید در آن جامعه آدم به دردبخوری می‌شود. آن زمان که این موضوع را فهمیدم دلم خواست من هم راه خودم را برگزینم یعنی در علم پیش‌روی کنم. آن موقع‌ها دانشجوی صنایع غذایی بودم. می‌خواستم خوب درس بخوانم تا وارد بخش تحقیق و توسعه شوم. فرمولاسیون بنویسم و حتی روی بیوتروریسم غذایی کار کنم. اما خب شما که می‌دانید همیشه یک جای دلم گیرِ ادبیات بود. ادبیات آن آرزویی بود که اگر به آن نمی‌رسیدم تا همیشه حسرتش بر دلم می‌ماند. از همه مهم‌تر اینکه من نمی‌خواستم ادبیات فرعِ زندگی‌ام باشد، من به خواندنِ گاه به گاه کتاب‌های ادبی راضی نمی‌شدم. می‌خواستم این رشته اصلِ زندگی‌ام باشد. می‌خواستم در هوای آن نفس بکشم. خب به آنچه می‌خواستم رسیدم. اما مسئله اینجاست که می‌دانم مسلمان خوبی نیستم. می‌دانم خیلی جاها کم گذاشته‌ام. به گمانم حتی برای شما یک منتظر معمولی هم نبوده‌ام چه رسد به منتظر واقعی. ولی به شما و آ جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 56 تاريخ : شنبه 20 اسفند 1401 ساعت: 17:01

خواب یک مکان تقریبا متروکه را می‌دیدم. یک بنای کوچک سنگی که روی آن مجسمه‌ای نصب شده بود: یک پلیکان خشمگین. روی مجسمه رسوبات سبز و آبی دیده می‌شد. چشمم به مجسمه بود که آن پلیکان ناگهان زنده شد و به پرواز در آمد. دو دلاور در خواب بودند. یک دختر و یک پسر. آن‌ها با پلیکان می‌جنگیدند و پلیکان با آنان می‌جنگید. درست یادم نیست در انتها چه اتفاقی افتاد و چه شد که پلیکان از جنگیدن خسته شد. فقط هر سه در همان حوالی به راه افتادند و دست از نبرد شستند. نه آنکه پلیکان مهربان شده باشد، در چشم‌هایش هنوز خشم بود. اما دیگر هجوم نمی‌آورد. یعنی ممکن است آن‌ها روزی دوباره به پیکار برخیزند؟ جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 7:32

مرد که پیش‌خدمت عمارت است قدبلندی دارد و سرش کاملا طاس است‌. تقریبا چهل سالش است و مجرد است. مستر جونز خدمتکار خانه‌زاد و قسم‌خورده‌ی خاندان‌ است که می‌خواهد تا پایان عمر در خدمت همین خانه و خانواده بماند. همیشه راس ساعت یازده برای بار آخر در راهروهای عمارت گشت می‌زند تا از مرتب بودن خانه و به سرانجام رسیدن تک‌تک امور مطمئن شود. سپس به اتاق کوچک خود می‌رود تا بخوابد. معمولا وقتی از راهروی مشرف به اتاق دختر می‌گذرد صدای زنگ رومیزی دختر را می‌شنود. ابتدا پشت در لباسش را مرتب می‌کند، در می‌زند و پس از شنیدن صدای دختر وارد اتاق می‌شود. دختر معمولا وقتی او را صدا می‌زند که نیاز به حرف زدن داشته باشد. از این رو پیش‌خدمت رازهای زیادی درباره دختر می‌داند که البته هرگز این اسرار را نزد کسی فاش نکرده است. گاهی هم نه برای شنیدن حرف‌های دختر، بلکه برای قصه‌گویی و کتاب‌خوانی وارد اتاقش می‌شود. و در بعضی موارد هم برای یک پیانونوازی آرام شبانگاهی. (مثلا دیشب این قطعه را نواخت) خروج او از اتاق همیشه به این معنا است که دختر علی‌رغم تمام افکار مشوش و دل‌مشغولی‌هایش به خواب رفته است و رویاهای شبانه‌ی او آغاز گشته است... +یک بار خواستم برای مستر جونز موهای بلندی در نظر بگیرم. جوری که بتواند با یک کش ظریف آن را پشت سرش جمع کند. اما تصمیم گرفتم به تصویر اولیه‌ای که از او در ذهنم آمد وفادار بمانم و او را با همین سر طاسش فرض کنم. "با من مشورت کن" به حضور "مستر جونز" حسادت می‌کند و معتقد است از وقتی پای مستر جونز به خیالم باز شده کمتر او را فرامی‌خوانم. اما اشتباه می‌کند. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 7:32

آن‌ دسته از دوستانم که از ایران می‌روند و تجربه‌ای جدید از زندگی را در سرزمینی دیگر کسب می‌کنند برای من حکم سفرنامه‌های شفاهی را دارند. البته سفرنامه‌هایی که هنوز ناگفته و نانوشته‌اند. در صفحه‌های اینستاگرامشان جز اینکه بتوانم تعدادی عکس محدود را تماشا کنم به اطلاعات دیگری نمی‌رسم. به همین خاطر اگر دوستی‌ام با آن‌ها کمی قدمت داشته باشد یا صمیمیتی در کار باشد حتما از آن‌ها می‌خواهم که از دنیای جدیدشان به من بگویند. چند وقت پیش به دوستی که به تازگی به سریلانکا رفته بود پیام دادم و خواستم از تجربه‌‌ی زندگی در آن‌جا بگوید. امروز برایم چند ویس فرستاد و با جزئیات درباره این سفر چندماهه گفت. از غذاهای تندشان گفت. از اینکه خانه‌اش نزدیک یکی از معابد بودایی‌هاست و گاهی زمزمه نیایش آن‌ها را می‌شنود. از جشن‌هایشان. آب و هوای گرم و مرطوبش، پشه‌هایش. از اینکه مردم آنجا نگران روزی فردایشان نیستند و به قول خودمان دم غنیمتی‌اند. از اینکه چه او را بشناسند و چه نه به او لبخند می زنند و سلام می‌دهند. آخرهفته‌هایشان عادت دارند لباس روشن بپوشند. با طبیعت و حیوانات و حشرات آن‌جا مشکلی ندارند و به همین خاطر در خانه‌هایشان سوسک و مارمولک و ... از در و دیوار بالا می‌رود. از تنهایی و احساس غربت و خیلی چیزهای دیگر. من آدم ساختارمندی هستم، کم پیش می‌آید که در زندگی‌ام ریسک کنم. ریسک‌هایم محدودند. اما این دلیل نمی‌شود که آدم‌های ریسک‌پذیر را دوست نداشته باشم. اتفاقا آدم‌هایی شبیه این دوست برایم همیشه هیجان‌انگیزند. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 7:32